از نرسیدن به هدف هایتان می ترسید؟ ( تله ی ترس نرسیدن به هدف)
داشتن هدف فوق العاده، انگیزه بخش و ارزشمند است، اما اگر به هدفهایمان نرسیم چه اتفاقی میافتد؟
اگر زمان بگذرد و سر موعدی که باید به آن هدف دست پیدا میکردیم و دست پیدا نکردیم چطور؟
این سوال و احساسی که در درون ما ایجاد میکند تله ی ترس نرسیدن به هدف است. در کل ذهن ما با این دست از تله ها ما را اداره میکند. ذهن ما برای ما نقشه ای چیده است و نقشه خوان آن نیز مغز است و مشغول بردن ماست.
گروه کوچکی از انسان ها که کنترل ذهن بلد باشند و قدرتی داشته باشند که رابطه شان با ذهنشان برعکس باشد یعنی مدیریت ذهن را بدانند، در این گروه ترس نرسیدن به هدف هم در ذهن وجود دارد، اما این گروه میتوانند آن را مدیریت کنند.
در وهلهی اول برای خود بنویسید که انسان هدفمندی هستید یا خیر و اینکه چقدر میترسید و نگران هستید که به اهدافتان نرسید.
ترس نرسیدن به هدف ترسی درست و واقعی است. انسانی که هدف دارد ترس نرسیدن به آن را نیز دارد، اما چگونه باید با آن روبرو شویم.
بدیهی است شما به بخشی از اهدافتان نخواهید رسید، چون ممکن است در وسط راه، هدف بهتر و بزرگتری به وجود بیاید یا مسیر دیگری را انتخاب کنید یا هدف را اشتباه چیدهاید و یا هدف بزرگ بوده است و در آن بازه ی زمانی، واقع بینانه تنظیم نشده بوده است.
ممکن است منابع و زمان کافی برای رسیدن به آن هدف نداشته باشید و … . یک چیزهایی در زندگی ما از خود هدف مهمتر است، درست است ما هدف گذاری میکنیم تا به آن برسیم، اما چیزی که از خود هدف مهم تر است حرکت به سمت هدف است.
کمال مسیری برای رفتن است
کمال مقصدی از همهی خوبیها، زیباییها، همهی دانشها، ادراکات و … که بشر هیچگاه به آن نخواهد رسید.
هیچ انسانی تا پایان زندگی خود به کمال نخواهید رسید. ما برای کامل شدن حرکت میکنیم اما هیچ گاه کامل نخواهیم شد پس حرکت به سمت کمال مهم است.
میتوان به هدف با غلظت کمتری اینگونه نگاه کرد که رسیدن به هدف لذت بخش است و ما برای رسیدن به هدف میجنگیم ولی تلاش و کوشش و رشدی که ما در مسیر رسیدن به هدف انجام دادهایم ارزشمند تر از خود هدف است.
زیرا شما برای هدف الف خود تلاش میکنید و به آن نمیرسید، اما شما دیگر آن آدم سابق نیستید. شما آدم تلاشگری هستید که ولع رسیدن به هدف داشته و با این پیش فرض ها هدف ب خود را تنظیم میکنید.
الان مبدا شما مبدای که برای هدف الف حرکت کردید نیست، شما رشد کردهاید و الان به هدف ب راحتتر هدایت شده و به سمت آن حرکت میکنید.
کافیست به سمت هدف خود رفته، بهترین خود باشید ، تلاشگر باشید، حتی اگر به هدف نرسیدید خسته نشوید.پس اگر به هدف الف نرسیدید به عنوان آدمی که برای رسیدن به هدف الف تلاش کرده، هدف ب و ج را راحت تر تنظیم کرده و مطمئن باشید راحت تر به آن هدف میرسید.
شما باید هدفهایتان را برای بازههای زمانی کوتاه و کوچک و دست یافتنی بچینید. هدف شما نباید زندگی دیگری باشد، هدف شما نباید موفقیت دیگری باشد.
شما معمولا بر اهدافی که در آن ها حرص و طمع وجود داشته باشد، احساسات ناخالص در تنظیم آن هدف وجود داشته باشد، عجله وجود داشته باشد، یک شبه ره صد ساله را طی کردن وجود داشته باشد و … نخواهید رسید.
ولی شما میتوانید با آرامش و طمأنینه ، حس خوب یک هدف را برای بازهی زمانی کوتاه تعیین کنید و به آن برسید.
ترس نرسیدن به هدف بد نیست، زیرا بعضی از استرس ها ما را هوشیار خواهند کرد.
شما انسانی را در نظر بگیرید که هدف گذاری کرده اما هدف و رسیدن به آن برایش مهم نیست و هیچ تلاشی نمیکند و نتیجه ای نمیسازد و در خاطرش هم نیست چه زمانی از این هدف رد شده و به آن هم نرسیده است.
حال انسانی را در نظر بگیرید که ترس از نرسیدن به هدف دارد. البته ترسی که منجر به خودخوری و نشخوار فکری و افسردگی نشود هوشیاری می آورد .
گروهی از نگرانی ها ما را به حرکت و برنامه ریزی وا میدارند و این فوق العاده است.مسیر همین است و ما نباید پا پس بکشیم.
ما باید هدف گذاری کنیم یا به آن خواهیم رسید یا نخواهیم رسید. اگر نرسیدیم تحلیل میکنیم چرا نرسیدیم رشد میکنیم اگر رسیدیم هم از رسیدن به آن ذوق خواهیم کرد.