افکار منفی لازمه زندگی
ذهن ما مانند یک لیوان آب است که نیمی از آن آب و نیمه دیگر هوا هست، آب افکار مثبت و هوا افکار منفی است، ما به هر دوی آنها نیازداریم.
اگر افکار منفی نباشد ما از هیچ چیزی نمیترسیم و احتیاط های لازم را به جا نمی آوریم.
از پیامد های زلزله نمیترسیم.
دست کودکمان را در خیابان رها میکنیم.
خانه را بدون قفل و بست میگذاریم.
و کارهای خطرناک دیگر.
پس افکار منفی همیشه هم بد نیست و ما قطعا به افکار منفی هم نیاز داریم.
چگونه افکار منفی را کم کنیم ؟
اساسا نمیشود که افکار منفی را از بین برد و این امری ناممکن است.
افکار منفی مانند هوا که لازمه جهان هستی همه جا وجود دارند و تلاش برای از بین بردن آنها فقط باعث جابجایی آنها میشود.
مثل این میماند که شما سعی کنید هوا را از داخل لیوان خارج کنید، هوا خارج نمیشود بلکه فقط هوا جابجا میشود.
پس باید یک راه دیگر پیدا کرد،یک راه باقی می ماند و آن این است که به جای مبارزه با افکار منفی،آنها را با افکار مثبتمان جابجا کنیم.
اگر شما لیوان خالی را پر از آب بکنید، دیگر هوا درون آن نمیماند، ذهن ما هم همینگونه عمل میکند.
به میزانی که افکار مثبت افزایش پیدا میکند، افکار منفی خارج میشود.
هیچ انسانی حق مبارزه با افکار منفی را ندارد، اگر این کار را بکنید،افکار منفی شما تبدیل به وسواس و وسوسه میشود، این راز تغییر است.
برای دور کردن افکار منفی مثل یک تاکسی اینترنتی عمل کنید
اگر بخواهیم افکار مثبت را تقویت کنیم، باید مانند تاکسی اینترنتی عمل کنیم.
مرحله اول:
وقتی شما تاکسی میگیرید،اول از شما میپرسند که کدام خیابان قرار دارید؟
شما هم باید اول از خودتان بپرسید،من الان در کجای زندگی ام قرار دارم؟کجای علم و دانش هستم؟ چقدر پیشرفت داشته ام؟ چقدر درجا زدم؟
اگر انسانی نداند که کجای زندگیاش هست، نمیتواند تشخیص دهد که به کدامین سمت میرود.
مرحله دوم:
همیشه راننده از شما میپرسد، مقصدتان کجاست؟برای اینکه افکار مثبتتان بالا برود،باید بدانید که مقصدتان کجاست و جایی که میخواهید باشید را مشخص کنید.
آیا میخواهید یک دکتر بشوید یا مهندس یا یک هنرمند، مقصدی که برای زندگیتان درنظر گرفتید کجا هست؟
مرحله سوم:
باید بدانید که هزینه سفرتان چقدر است؟ راننده چقدر از شما میگیرد تا شما را به مقصد برساند؟
هزینه رسیدن به هدف،نقد کردن عمر است.
باید بدانید که چقدر از عمرتان را باید صرف این راه کنید و آیا ارزش این را دارد یا نه؟
مرحله چهارم:
وقتی در تاکسی شروع به حرکت کردید و میان راه متوجه شدید که راه را اشتباه آمدید هیچ وقت مقصد را رها نمیکنید و به مبدا بر نمیگردید.
بلکه مسیر را عوض میکنید و از خیابان دیگری میروید،زندگی هم همینگونه است.
وقتی مسیر رسیدن به هدفتان را اشتباه آمدید، راه های دیگری را امتحان کنید،ولی هدف را رها نکنید.
این پروسه افکار مثبت شما را افزایش میدهد و کمکتان میکند تا به مقصد برسید.
اگر راهی را اشتباه آمدید،ناامید نشوید و با شادابی تغییر مسیر بدهید.
به این دلیل هست که میبینیم بعضی افراد در سنین بالا به خواستههایشان میرسند و خوشحال هم هستند.
آنها همواره در این مسیر صبر را پیشه را خود قرار داده اند و تغییر مسیر داده اند،اما هدفشان را رها نکردند.
صبر کلید اصلی موفقیت
یکی از پایه ای ترین و اصلی ترین نکته موفقیت صبر است.
شاید یکی از زیبا ترین آیه های قرآن،آیه ۲۶ سوره قصص است.
در این آیه حضرت موسی(ص)میگوید: پروردگارا هر خیری که به من نازل کنی، به آن محتاجم.
این دعا بسیار هوشمندانه و بصیرانه است، تعیین نمیکند که چه میخواهد و به خدا جهت نمیدهد، بلکه خیر را از خدا میخواهد.
بقول آن شاعر که میگوید:
یا رب دل ما را تو به رحمت جان ده
درد همه را به صابری درمان ده
این بنده نداند که چه میبایست خواست
داننده تویی هر آنچه خواهی آن ده
این دعا بسیار هوشمندانه،ولی نیازمند صبر بسیار است. ما در چند زمینه صبر داریم،مهم ترین بخش صبرها عبارتند از:
صبر در طاعت
صبر در مصیبت
صبر در معصیت.
و هیچ مصیبتی به انسان فرا نمیرسد،مگر به اذن خدا.
هر مصیبتی که به انسان میرسد،حکمش از طرف خدا و به حکم خفیه و حکمت خفیه او صادر شده است.
فرق صبر و انتظار
صبر در حقیقت عبارت است از شکیبایی در گذر زمان به امید شکوفایی در درون و انتظار به معنی تحمل گذران عمر به امید شکوفایی از بیرون است .
صبر به انسان شأن میدهد و انتظار به شما مقام بالا میدهد، وصال میدهد،مال میدهد.
اما شأن فقط منوط به صبر است و شکوفایی درون باعث آن میشود.
همسایه ترین همسایه خدا صبر است و اگر میخواهید که همسایه خدا شوید،باید صبور باشید و در صبر استقرار پیدا کنید.
صبر دقیقا مرگ نفس است ، و معنی بی زمانی میدهد و وقتی شما صبر میکنید،زمان را در درون خودتان هضم میکنید و مانند خدا بی زمان میشوید.
در عربی به آدم دوبین،احول گفته میشود،داستانی هست مبنی بر اینکه روزی استادی به شاگرد احولش گفت: شیشه را از اتاق بیاور.
شاگرد دوبین به استاد گفت: من از بین آن دو شیشه کدام را برایت بیاورم؟
استاد گفت:در آن جا فقط یک شیشه وجود دارد،اما شاگرد قبول نکرد و فکر کرد که استاد به او طعنه میزند.
برای همین استاد به او گفت: از آن دو شیشه یکی را بشکن و دیگری را بیاور.وقتی شاگرد یکی را شکست دیگر آن شیشه دیگر هم نبود.
گفت استاد احولی را: کاندرآ
رو برون آر از وثاق آن شیشه را
گفت احول: زان دو شیشه من کدام
پیش تو آرم؟ بکن شرحِ تمام
گفت استاد: آن، دو شیشه نیست، رو
احولی بگذار و افزون بین مشو
گفت: ای اُستاد، مرا طعنه مزن
گفت اُستاد: زان دو، یک را برشکن
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شیشه را، دیگر نبود
چون یکی بشکست هر دو شد ز چشم
مرد، احول گردد از مَیلان و خشم
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مُبدَل کند
چون غرض آمد،هنر پوشیده شد