چگونه با همسر خود رفتار کنیم که عاشقمان شود

  1. خانه
  2. مقالات روانشناسي
  3. چگونه با همسر خود رفتار کنیم که عاشقمان شود

چگونه با همسر خود رفتار کنیم که عاشقمان شود ؟

کاری که باید برای شیرین تر شدن زندگیمان بکنیم، توجه به حساب بانکیمان است. آیا قبول دارید که یک حساب بانکی وجود دارد که هر چه موجودیش بیشتر باشد، جایگاهمان در خانه بالاتر است؟ اعضای خانواده علاوه بر اینکه بیشتر به ما علاقه مند می شوند، هوای ما را هم بیشتر خواهند داشت؟چه قبول داشته باشیم چه نه، این یک اصله.

رفتار ما در خانواده

سلام مهربان من؛ حساب بانکی که می گویم، با سایر حساب های بانکی تفاوت دارد.
_ حساب بانکی که بنده عرض میکنم، دو تا ویژگی دارد:
1- حساب مذکور، حساب مالی نیست.
2- این حساب، حساب اعتباری رفتاریه.
 یعنی چی؟
یعنی هر چه در خانه بهتر رفتار کنیم، با هر رفتار خوب، موجودی حسابمان افزایش پیدا خواهد کرد. بالعکس، و هر چه رفتارمان بدتر باشد، با انجام هر یک از رفتارهای منفی مان، از موجودی ما کاهش می باید. یادتان باشد که گفتم: حساب اعتباری رفتاری، نه حساب گفتاری.

اینقدر برای هم شعار ندهیم،عمل کنیم.

.

1_ انسان باید واقعا زندگی خوبی داشته باشد . شایسته است که خوبیها رو در عمل زندگی بکنیم.
2- همه ی حساب های بانکی دنیا دو سویه است، می توانیم در آن واریز بکنیم و هم می توانیم از آن برداشت کنیم. اما این تنها حساب بانکیه جهانه که یک سویه است. اجازه داریم توش واریز بکنیم، اما هیچوقت این حق را نداریم که ازش برداشت کنیم.
یعنی چی؟
یعنی اجازه داریم خوب باشیم، اجازه داریم رفتارهای مثبت و درست و پسندیده داشته باشیم، اما رفتار اشتباه و رفتار منفی ممنوع.
اینو من تو یک کلاسی می گفتم که اونجا دوره خانواده برگزار میشد و هر هفته دوستان را در آن کلاس ملاقات می کردیم.
یک روز یک آقایی پیشم آمد و گفت: من باز نشسته ام و از وقتی که بازنشسته شدم، همش در خانه هستم و جایی برای رفتن ندارم.
 آخرین فرزندم که دختر دبیرستانیه و من همیشه باهاش درگیر بودم، و از زمانی که بازنشسته شدم، درگیری هامون بیشتر شده. تا از مدرسه می آمد، همین که چشممان به همدیگر میخورد، یا من دادی میزدم یا او غری میزد و کلی با هم جر و بحث میکردیم.
 دیگه از این قضیه کلافه شدم.تصمیم گرفتم از این به بعد وقتی خانه می آید یا به روزنامه خواندن مشغول شوم یا به تماشای تلویزیون بپردازم که فقط از کنارم بگذرد و یکدیگر را نبینیم تا بینمان دعوا نشود.
خب، این کار را بارها انجام دادم و نتیجه گرفتم که این کار درستی نیست. از خودم پرسیدم: به چه علت در دوره ها و کارگاه های مشاوره و روانشناسی شرکت می کنی؟ آیا برای جزوه نویسی به این کلاسها می روی؟ برای تعریف کردن به دیگران می روی، و به یکیش عمل نمی کنی؟  
تصمیم گرفتم با آموخته های خود از مشاور و روانشناس، رابطه ی میان خود و دخترم رو بهبود ببخشم. از خودم پرسیدم: امروز وقتی به خانه آمد باید چیکار کنم؟ گفتم: میرم جلوی در و باهاش صحبت می کنم.
بهش میگم دخترم: زندگی میدان جنک نیست، ما سگ و گربه نیستیم. ما دشمن خونی هم نیستیم. بیا تا قدر یکدیگر بدانیم. 
گفت: همانطور که با خودم فکر می کردم باید به دخترم چه بگویم؟ یاد حرف تو افتادم. گفتی: این حساب، یک حساب گفتاری نیست، حساب رفتاریه، حساب عملیه.
گفتم: هیچکدام از اینها را نگو. باید تفاوت را در رفتارت نشان بدهی.
دخترم که به خانه آمد، به سمت درب منزل دویدم. آغوشم را باز کردم، به او نگاه کردم، لبخند زدم گفتم: خوش آمدی بابا، خوبی دخترم؟ بهم نگاه کرد و گفت: مگر حال من برایت مهم است؟ پاشو به زمین کوبید، به سمت اتاقش رفت و در را محکم بست.
گفت: دکتر جات خالی، خواستم بکشمش. بی ادب من اینجوری آمدم دم در به استقبالت، اینقدر بد رفتار می کنی؟ حرفهای تند می زنی؟ پا می کوبی؟ در را محکم میزنی؟
گفت: وقتی که می خواستم سمت اتاقش بروم، که داد و بیداد کنم و شلوغ کاری راه بندازم، یاد حرف تو افتادم. گفتی: این تنها حساب یک سویه جهانه. حسابیه که حق واریز در آن را داری، اما حق نداری که از آن برداشت کنی. 
از خودم پرسیدم: اگه داد بزنی، اگه به در اتاق لگد بزنی، اگه فریاد بکشی و بگویی آدمت می کنم، آیا در حساب خود واریز می کنی یا داری از حسابت برداشت می کنی؟
دیدم دارم همه ی حسابم را خالی می کنم. بسیار دشوار بود. هر طور که بود، خشم خود  را بلعیدم. خود را کنترل کردم که داد و بیداد نکنم. از آن روز به بعد، مدام سعی بر این داشتم که اعتبارم را بالاتر ببرم.
 وقتی که دخترم در حال درس خواندن بود، لامپ اتاقش را روشن می کردم. می گفتم: باباجون نور کمه، اذیت نشی و سریع میرفتم، یوقت متلکی نگه، چیزی نگه که من عصبانی بشم و همه چیز را خراب کنم.
 دو، سه هفته گذشت، یک روز دخترم در فاصله یکی دو متری من ایستاد و نگاهم کرد، منم هیچی نگفتم. به روی خودم نیاوردم.
دیدم همچنان به دیدن من ادامه داد. و یکدفعه سوال کرد: بابا چیزی شده؟ گفتم: چیشده دخترم؟ گفت: بابا عوض شدی؟ گفتم: آها، باباجون دو سه هفته هست دارم تلاش میکنم پدر بهتری باشم، اشکالی داره؟
اشک در چشمانش حلقه زد، آمد و بوسه ای در گونه ام انداخت و از آن روز به بعد، لحظه به لحظه رابطه بین مان قوی و قوی تر شد. تبدیل به دو دوست صمیمی شدیم که دوری یکدیگز را نمی توانند تحمل کنند.
گفت: دیشب در خانه داشتم به این فکر می کردم که فردا قرار است بیایم پیش شما و با شما حرف دلم را بزنم؟ داشتم فکر می کردم چیشد که ما اینقدر ر ابطه تلخی داشتیم و حالا اینقدر شیرین شده، اینقدر از هم دور بودیم، و حالا اینقدر نزدیک شده.
دیدم من فقط به یکی از حرفهایی که در کلاس به ما آموختید، عمل کردم. واریز یک سویه به حساب بانکی اعتباری رفتاری و مراقبت از اینکه هیچوقت از این حساب برداشت نکنم

چجوری باید اعتبار حساب بانکی رفتاری مان را بالاتر و بالاتر ببریم؟

یکی از راه هایش این است که از دوگانگی های رفتاری مان دست بکشیم.
آیا میدانی؟
ما با اعضای خانواده خود یک جور رفتار می کنیم، با مردم کوچه و خیابان یک جور، در خانه یک شخصیت داریم و بیرون یک شخصیت متفاوت دیگر. 
آن برداشتی که مردم از ما دارند، دوستان، همکاران، با آن چیزی که در خلوت خودمان هستیم، یکسان نیست. چون به خلوت می رویم، آن کار دیگر می کنیم. آه. 
یک آقایی بود که فرزندش همیشه در خانه می خندید، و او غر میزد که به چه علتی همیشه هر هر می کنی؟سنگین باش، بزرگ شدی.
ولی هر وقت که مهمان داشتن و یا هر وقت که به مهمانی میرفتند، صدای خنده پدر گوش آسمان را کر می کرد.
هر وقت فرزندش نظر میداد، می گفت: چرا نظر میدی؟ کی از تو نظر خواست؟ چرا خودتو نخود هر آش می کنی؟ و در هر جمعی، بدون اینکه ازش نظر بخوان، صاحب نظر و ایده بود و وارد بحث دیگران می شد.
فرض کنید من دارم با دخترم صحبت می کنم، باباجون دروغ گفتن کار بدیه. وقتی به مردم دروغ می گویی، داری حقیقتی را وارونه نشان می دهی. عزیزدلم، آیا دوست داری کسی به تو دروغ بگوید، و چند ماهه بعد متوجه شدی چه کلاهی سرت رفته است؟
اگر نمی خواهی دیگران به تو دروغ بگویند، تو به آنها دروغ نگو. و همین جوری که دارم نصیحتش می کنم، تلفن خانه ما به صدا در می آید. 
خانومم گوشی را بر می دارد، دستشو میذاره روی دهنی و آرام به من می گوید: فلانیه، بهش میگم: بگو نیست و خانومم میگه نیستن.هنوز از بیرون نیامدند و گوشی را قطع میکند. 
به دخترم میگم: بابا جون چی داشتم می گفتم؟ آها، عزیزدلم آدم دروغ نمیگه. فکر می کنید با این دوگانگی رفتاری، اعتباری برای من باقی می مونه؟ فکر می کنید با این دوگانگی رفتاری، من پیش دخترم وجهه ای دارم؟ اعتبار رفتاری ما به شرطی بالا میره که از دو گانگی هامون دست بکشیم.
نکته :
سعی کنیم بیشتر در عمل اتفاقاتی در خانه ما بیفتد. منظورم این نیست که امر و نصیحت نکنیم. به هم توصیه نکنیم. بلکه منظورم این است : عمل هر چه بیشتر، و توصیه ها هر چه کمتر. اما توجه داشته باشید توصیه هامون نباید به صفر برسه، حرف از خوبی ها نباید به صفر برسه. 
فرض کنید به پسرم میگم: خانم هایی که در کوچه و خیابان می بینی، دخترایی که می بینی، اینا ناموس مردمن عزیزم، بهشون نگاه نکن. 
ممکنه یکی با وضع خیلی بدی در خیابان بیاید. بیاید، تو حق نداری نگاه کنی. این دختر کسیه، همسر کسیه، زن کسیه، مادر کسیه.
حالا با فرزندم برای خرید به بازار رفتیم. و سر من پدر مثل پنکه مدام به راست و چپ می چرخه. و حتی نمیزارم یک مورد از دست بره. آیا دیگه من پیش فرزندم اعتبار دارم؟ حواسم نیست که در  عمل و در رفتار حساب بانکی اعتباری رفتاریم را هر روز خالی و خالی تر می کنم.
مدیریت نیمه اول و نیمه دوم زندگی
فرض کنید که من یک دختر پنج ساله دارم، و برادر م هم یک دختر پنج ساله دارد. هر دوی ما در تهران زندگی می کنیم.
به خاطر روزمرگی ها، دل مشغولی ها و شرایط خاص زندگی در پایتخت، ما 6 ماهه که همو ندیدیم، وقت نکردیم. هر دو از صبح تا شب من و برادرم، خانواده هامون، داریم می دویم.
بعد از 6 ماه، قرار است که امشب به خانه ما مهمانی بیایند. وقتی که در خانه باز می شود، و دختر برادر پنج ساله من از در خانه وارد می شود، من می دوم جلو، آغوشم را باز می کنم. سلام عمو، خوش آمدی عمو، چه خوشگل شدی عمو، یه چرخ بزن ببینم عمو، چه بزرگ شدی عمو، یه بوس بده به عمو، بپر بغل عمو.
دختر پنج ساله ی من به من نگاه می کند، از خودش سوال می کند: آخرین باری که پدرم به من این حرفو زد کی بود؟ آخرین باری که بهم گفت: بپر بغل بابا کی بود؟ شاید در تاریخ ذهنش ثبت نشده، و من باز دارم از اعتبار رفتاریم کمتر و کمتر می کنم.
مهمترین اصل انسانیت = مهربانی
فرض کنید که بچه ی من دارد کمک می کند که ما سفره ی شام را بچینیم، وقتی داره پارچ آب را که آن را پر از آب کرده، و لبریز از آبه میاره، دستش تکون می خوره و کمی از آب میریزه روی زمین، سرش کلی غر می زنم.
اعتراض میکنم. بهش متلک می گم. شصت پات تو چشمت نره؟ تو کار نکنی بهتره. 
چند روز بعد مهمان داریم، بچه مهمان اصرار دارد که در چیدن سفره شام کمک کند، ظرف خورشت قیمه را دارد می آورد که از دستش می افتد و روی فرش ابریشمی میریزد.
لبخند میزنم، بهش میگم: چیزی نیست. ناراحت نباش، اتفاقی نیفتاده است. فرش را همین روزها قرار بود بدیم بشورنش. 
بچه من دارد دو گانگی های رفتاری من را می بیند. و مطمین باشید اعتبار من در حساب اعتباری بانکی رفتاری من روز به روز کمتر، کمتر و کمتر می شود. 
دوست من، مراقب حساب بانکی اعتباری رفتاریمون باشیم و یادمون باشد می توانیم این اعتبار را روز به روز کمتر کنیم و جایگاهمان را پایین تر بیاوریم. یا می توانیم برعکس، با واریزهای رفتاری که می کنیم، اعتبار را بالا ببریم، جایگاه را بالا ببریم تا اطرافیانمون بیشتر ما را دوست داشته باشند و بیشتر به ما توجه کنن.

وقتی دور و بر خود را نبینی، فرصت ها را یکی یکی از دست میدهی.

پسر کوچولو یک سکه روی زمین دید، با خوشحالی دولا شد و سکه را برداشت و گفت: از این به بعد باید بیشتر حواسمو جمع کنم. شاید بازم از این فرصت ها نصیبم بشه.
از این به بعد سرش همیشه پایین بود. و دنبال هر چیز بدرد بخوری می گشت که می توانست آن را بردارد.
20 سال از این ماجرا گذشت، نزدیک یک گونی پول خورد جمع کرده بود و کلی چیزای بدرد نخور. همیشه با افتخار چیزایی که جمع کرده بود را به دیگران نشان میداد. یک گونی سکه و چیزهای متفرقه.
به نظر شما او در طی این 20 سال بدست آورده بود یا از دست داده بود؟ آره، کلی سکه کم ارزش بدست آوره بود، کلی چیزای رنگارنگ بی ارزش بدست آورده بود.و کلی فرصت را از دست داده بود. 
  • فرصت برای دیدن زیبایی های اطرافش
  • فرصت برای اینکه آیا به کسی می توانم کمک کنم؟
  • آیا در زمینه ای میتوانم موثر باشم؟

با دوگانگی های رفتاری چه چیزی  از دست می دهیم؟

دوست من، ما با دوگانگی های رفتاری،فرصت خوب زندگی کردن، فرصت همبستگی، فرصت یکپارچه بودن با اعضای خانوادمون رو از دست میدیم.

چه چیزی بدست می آوریم؟

یک مشت دلخوشی الکی، که دیدی سکه هامو به همه نشان دادم؟ دیدی همه چه تعجبی کردن؟ دیدی همه می گفتن: آفرین، 20 سال؟ بیا  فکر کنیم. دلخوشی های بدرد نخور مهم هستند یا کانون زندگی مشترکمون؟
اگر تصمیم دارید مشاوره دقیق و تخصصی دریافت نمایید، بهترین پیشنهاد این است که با دکتر زهره واثقی تماس بگیرید و اولین وقت مشاوره خود را رزور نمایید.
راه های ارتباطی با دکتر زهره واثقی
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
دکتر زهره واثقی، مشاور و روانشناس خانواده و زوج درمانگر، متخصص در زمینه مشاوره پیش از ازدواج، اختلافات زناشویی،اضطراب، مشاوره تربیت کودک،اختلالات یادگیری کودک و آموزش مهارت های زندگی هستند و با توجه به سوابق زیادی که در زمینه های مختلف درمان گری دارند می توانند بهترین راهکارها و راه حل ها را برای شما ارائه دهند.دکتر زهره واثقی یکی از بهترین روانشناسان در شمال تهران هستند.
روانشناس خانم دکتر زهره واثقی
مقالات منتشر شده:

آخرین نوشته‌ها

تماس با ما

02166703576 - 02122214949
راه های ارتباطی با دکتر زهره واثقی
دسترسی سریع به مقالات
فهرست
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x