کی به روانشناس مراجعه کنیم
یک مشاوره و مداخله در مباحث روانشناسی و روانشناختی در چند سطح میتواند اتفاق بیفتد
سطح یک:
مراجعه به روانشناس برای پیشگیری و قبل از اینکه مشکل به وجود بیاید.
برای پیشگیری از بروز اختلال و مشکل من باید آمادگی پیدا بکنم،اطلاعات کافی و لازم را داشته باشم.
مثلا فردی میخواهد بچهدار شود،باید در دوران حاملگی از لحاظ روانی ،روانشناختی، روحی و شرایط پزشکی بررسی شود .
اما در این که این دوران چطور سپری شود؟ چه شرایطی باید فراهم شود؟ مرد چطور و چگونه باید باشد؟ زن چطور باشد؟ باید در این مرحله(سطح پیشگیری) اطلاعات خودمان را بالا ببریم .
کی باید به متخصص مراجعه بکنیم؟
مراجعه به روانشناس زمانی که اضطراب داریم، افسرده هستیم، وقتی میخواهیم بچهدار شویم و از این قبیل موارد،مراجعه به روانشناس ممکن است نیاز باشد.
وقتی از سطح پیشگیری صحبت می شود، یعنی مواقعی ممکن است ما هنوز دچار مشکل نشده باشیم.
البته در فرهنگ ما و کشور ما پیشگیری قبل از بروز بحران مغفول واقع شده است .
گاهی اوقات کار از کار گذشته است و خیلی کار بیخ پیدا کرده است و ممکن است درمان خیلی سخت باشد.
کلاً هر اختلالی که مزمن شود،درمانش هم سختتر میشود . این موضوع نیز در حوزه پزشکی و درمان هم مطرح است.
در سطح پیشگیری ما نیاز به اطلاعات و دانش داریم .
بعضی وقتها برای اینکه شرایط بهتری را فراهم بکنیم و دچار مشکل نشویم، در موضوع مداخله میکنیم.
گاهی اوقات این مداخله در سطح مشکل است و این مشکل هنوز اختلال نشده،البته این مداخله میتواند به شخص اضطراب دهد و وی را غمگین کند.
بنابراین ممکن است با یک سری توصیهها و مشاورهها مشکل برطرف بشود و یا بتوان با یکسری راهکارها مثلاً تکنیکهای حل مساله ،همدلی و گفتگو مشکل را حل کرد.
اما وقتی که مشکل و یا اختلال به سطح عمیقتری میرسد ممکن است فرد را فلج کند.
مثلا فرض کنید که فردی افسردگی ماژور پیدا میکند، از علائم این افسردگی این است که:
شخص انرژی ندارد که از خواب بیدار شود.
خواب شخص دچارمشکل میشود.
اشتهای این افراد دچار مشکل شده و میلی به غذا ندارد.
احساس بیمعنایی میکند.
افسردگی شدیدی که با گریههای شدید همراه است.
حتی ممکن است در سطح عمیقتری فکر کند که چرا من زندهام؟
یا حتی در اوضاع وخیم تر ممکن است که به آسیب زدن به خودش هم فکر کند.
عملکرد فرد دچار اختلال شده و شخص در عملکردهای جنسی ،شغلی، خانوادگی و ارتباط بین فردی دچار مشکل میشود
فرد منزوی شده نمیتواند کارهایش را انجام دهد .
شخص تمرکز پایینی دارد.
شخص مدام احساس بد و بازخوردهای بدی دریافت میکند.
احتمال دارد که بیاشتها شود چند کیلو وزن کم کند یا برعکس پرخوری شدید پیدا کند.
این فاکتور ها ممکن است فردی باشد و گاهی در مورد طرف مقابل باشد.
در مثالی فرد دیگری میل جنسی به همسر خود ندارد. از علائم آن این که:
صحبت نمیکند و با کسی ارتباط ندارد.
منزوی و گوشهگیر شده است.
فقط سر کار رفته و برمیگردد.
انرژی کافی ندارد حتی با بچه خودش هم تعامل ندارد.
حتی ممکن است پرخاشگر شده باشد و پرخاشگری شخص حتی به حدی است که ممکن است که منجر به برخورد فیزیکی شود.
و یا در ارتباط با همسرش آنقدر خشم و پرخاش شدید باشد که نتواند آن مراودهی طبیعی و نرمال خودش را داشته باشد.
در کارش بینظم می شود.
کارهایش به تعویق می افتد.اهمال کار میشود.
در تعامل با همکارانش دچار مشکل میشود و مورد انتقاد قرار میگیرد.
این شخص کارهای تلنبار و انباشته شده زیادی دارد.
ممکن دچار فرسودگی شغلی شود.
و در نهایت فرد در روابط عاطفی و زناشویی، تعاملات اجتماعی و در عملکرد معمول خود در محیط کاری دچار اختلال می شود.
توجه نمایید اگر هر کدام از این حالت ها از نرم طبیعی فرد خارج شود، یعنی فردی یک روند معمولی داشته ولی بنا به دلایلی از آن روند معمول خارج شده،این تغییر روند معنادار است.
مراجعه به روانشناس و دریافت مشاوره در این گونه موارد می تواند راه گشا باشد.
به طور مثال در اختلال افسردگی دو هفته را مدنظر قرار میدهیم،اگر در این مدت فرد از حالت عادی خارج شده بود باید به پزشک متخصص روان شناس و یا روان درمانگر مراجعه کند.
در مورد ملاکها و معیارهای تغییر روند زندگی باید یک الگو و استمراری وجود داشته باشد تا بگوییم فرد از حد معمول خارج شده است .
البته ناگفته نماند مواقعی وجود دارد که ما دچار یک بحران میشویم، دچار یک تغییر در زندگی میشویم.
به عنوان مثال از یک شهری به شهر دیگر اسباب کشی میکنیم و یا از کشوری به کشور دیگر مهاجرت میکنیم.
بعد دچار مشکل میشویم، دچار اضطراب و استرس میشویم و نمیتوانیم با محیط جدید سازگاری و انطباق پیدا کنیم.
در اینگونه موارد مراجعینی داریم که برای پیشگیری از بروز هر گونه اختلال در روند عادی زندگی، قبل از مهاجرت به روانشناس و یا رواندرمانگر مراجعه میکنند و مشاوره میگیرند.
بهتر است در چنین مواردی برای پیشگیری از بروز هر گونه اختلال و یا مشکل در روند عادی زندگی پیشبینیهای لازم صورت بگیرد و مشاور و یا روانشناس،تجاربی را به این افراد منتقل نماید.
هرگونه تغییر در زندگی استرس آور است، حتی اگر یک فرزند جدید به خانواده اضافه شود، برای خانواده استرس می آورد.
حتی زمانی که چرخهی زندگی را با زوجیت آغاز می کنیم که در نهایت جوان مستقل میشود ، ازدواج میکند،هر کدام از این مراحل که شکل میگیرد استرس زا و اضطراببرانگیز است.
ازدواج، تصمیمگیری برای بچهدار شدن ،مدرسه رفتن بچه ، نوجوان شدن، دانشگاه رفتن فرزند، ازدواج فرزند و ترک خانه همهی مراحل استرسهای خاص خود دارد .
این استرس ها طبیعی است، فرقی نمیکند بین من و شما یا همهی مردم این استرسها وجود دارد و طبیعی است.
اما بعضی از استرسها پیشبینیناپذیر است.ممکن است برای من باشد، برای شما نباشد .
مثلا در یک شهری زلزله می آید و خرابی به بار می آید، علاوه بر خسارتهای مالی، اقتصادی و آسیبهای پزشکی، مسایل روانشناختی اتفاق می افتد.
شخص درگیر یک استرس و اضطراب شدید میشود و مدام آن صحنه برایش تداعی میشود.
یا کسی که به او تجاوز شده است و یا اتفاق وحشتناکی برایش پیش آمده است و یا عزیزی را از دست داده است .
لذا اگر در موقعیتهایی قرار بگیریم که آن شرایط جدید باشد، ما نیاز به انطباق داریم.
برای انطباق پیدا کردن اگر ما آنقدر قابل و باهوش هستیم ، مهارت داریم یا غنی هستیم، تجربه داریم ،ممکن است بتوانیم به راحتی انطباق پیدا کنیم.
ولی اگر دچار مشکل شدیم نیاز است که با مراجعه به روانشناس از مشاوره های افراد متخصص کمک بگیریم .
در یکی از مراحلی که میشود به متخصص مراجعه کرد زمان پیشگیری است در زمان پیشگیری هنوز نه مشکلی اتفاق افتاد است و نه بحرانی وجود دارد.
ما در واقع پیشبینی میکنیم که در آینده احتمال دارد که درگیر مسایلی بشویم.پس نیاز داریم با مراجعه به روانشناس از خدمات روانشناختی استفاده کنیم.
سطح دوم:
در این سطح ما یک مشکلی داریم که ممکن است در آن تعارض وجود داشته باشد.
در تصمیمگیری های خود دچار شک و تردید هستیم.
یا یک مشکل در زندگی ما وجود دارد و فکر میکنیم که بایداز خدمات یک متخصص استفاده کنیم.
سطح سوم:
در این سطح کمی کار پیچیده میشود، انگار که سطوح اولی و دومی با همدیگر ادغام شدن و تبدیل به یک بحران شده است و دیگر از مشکل عبور کرده است.
وقتی صحبت از بحران میشود، انگار اینکه چند تا مشکل با هم جمع شده و مشکلی به نام بحران را به وجود آورده است.
بحران،کارکردهای عمومی ما را مثل غذا خوردن ،زندگی کردن ،خوابیدن، سرکار رفتن و ارتباطات انسانی ما را تحت الشعاع قرار میدهد.
در این سه سطح لازم است که با مراجعه به روانشناس از متخصص مشاور و یا روان شناس کمک بگیریم.
این نکته را اضافه کنیم، در سطح سوم یک بخشی از آن به بازتوانی پرداخته میشود.
مثلا فردی دچار یک معلولیتی شده است.حالا فرد بازتوانی و توان بخشی هایی را برای اینکه از وضعیت موجود به نحو مطلوب بتواند استفاده کند و توانمندیهای بالقوه خود را به صورت بالفعل درآورد،دریافت میکند، تا بتواند در نهایت سبک زندگی و سطح زندگی خودش را ارتقا دهد.
گاهی باید با یک بیماری و گاهی باید با یک اختلال مثل پیش فعالی سازگار شد که فقط با دارو کنترل میشود و از مشاورهای روانشناختی کمک گرفت.
لذا در اینجا باید یک توان بخشی را مد نظر قرار دهیم .
در همهی این سطوح نیاز به حمایت و مشاوره و روان درمانی داریم ،البته ممکن است در مواقعی فانکشنهای ما مختل شود اما ما خودمان متوجه نباشیم.
که در این هنگام بحث وارد حوزه اختلالات شخصیت میشود و در اینصورت قطعا نیاز به مراجعه به روانشناس یا رواندرمانگر داریم.
0
0
رای ها
امتیازدهی به مقاله