در این مقاله در مور علت اصلی اضطراب در کودکان و نوجوانان صحبت میکنیم.سال هاست که در این موضوع تحقیقات زیادی شده است و مطالعات بسیاری انجام شده است و روش های درمانی روان شناختی خوبی را برای این موضوع پیدا کردیم. یکی از بهترین آنها روش شناختی رفتاری است.
اضطراب در کودکان و نوجوانان
چرا علم روانشناسی میگوید که میزانی از اضطراب برای سلامت روان بچههای ما نیاز است و بچههایی که میزانی از اضطراب را تجربه کردهاند، بچه های توانمندتری در نوجوانی و جوانی خواهند شد؟
علت این است که ما میبینیم آدم هایی که میزانی از اضطراب را در بچگی تحمل کردند، توانمندتر هستند و سلامت روانشان بیشتر است و در نوجوانی و جوانی دچار اختلال های اضطرابی نخواهند شد،یعنی این میزان اضطراب مانند یک جور واکسن عمل میکند.
بچه ها وقتی از پس موقعیت اضطراب زا و یا اضطراب آور بر میآیند، حالا یا با راهنمایی ومشاوره ما یا اینکه خودشان به این توانمندی میرسند و آن مشکل را مدیریت میکنند،احساس شایستگی و احساس توانمندی دارند و این احساس خودش میتواند به تنهایی اضطراب را مدیریت کند.
همچنین وقتی بچههای ما در معرض خطرهای کوچک قرار میگیرند، این توانمندی را خواهند داشت که روی مهارتهای زندگیشان کار کنند.
بعضی از مهارت ها در مسیر زندگی و در معرض خطرهای کوچک قرار گرفتن به وجود میآیند و در ادامه آن مهارت ها رشد میکنند و به شکل یک skill یا مهارت همیشگی در میآیند. مثل: رانندگی کردن.
روزی که ما میخواستیم رانندگی کنیم یک میزانی احساس اضطراب و خطر کردیم و در دلمان کمی ریسک وجود داشت ولی بالاخره توانستیم گواهینامه رانندگی خود را بگیریم و یک توانمندی پیدا کردیم و مهارت مهمی را یاد گرفتیم.
این خطری که از آن صحبت میکنیم چیست؟
این ریسک چیست که میتواند کمک کند تا بچه های ما سطح اضطراب شان کمتر شود؟
بله درست است ما از خطرهای کوچک روزانه سخن میگوییم. مثلا: خطر از دست دادن های کوچک، به دست نیاوردن ها، خطر خجالت کشیدن ، خطر اشتباه کردن،خطر خطا کردن، خطر تایید نشدن.
توجه داشته باشید، ما از یک موقعیت خطرناک یا آسیب زننده برای بچه ها صحبت نمیکنیم. از یک موقعیت وحشتناک یا موقعیتی که به بچه های ما قرار است آسیب جدی وارد شود،یا اذیت و آزاری برایش داشته باشد حرف نمیزنیم!
بدیهی است حتما و حتما در این گونه موقعیتها نیاز است که ما مداخله کنیم. ما از میزان کمی از اضطراب ، دلهره و نگرانی ها صحبت میکنیم.
اریک اریکسون که نظریات شخصیتش بسیار مهم و تاثیر گذار بوده است در روانشناسی میگوید: بچه های ما در حدود سن سه سالگی به دنبال استقلال هستند و میخواهند مستقل شوند.
حال اگر ما اجازه دهیم بچه ها میزانی از خطر پذیری را تجربه کنند، کم کم تا سن شش سالگی احساس شایستگی میکند. احساس توانمندی میکند و خود باوری در او شکل میگیرد.
این احساس ها سطح اضطراب بچه های ما را پایین میآورد و توانمندتر شود.باید بدانید او دارد مهارتهایی را بدست میآورد.
اریکسون میگوید دو مورد از مهارتهایی که بچه ها بدست میآورند، یکی از آنها مهارت خود آرام بخشی است و دیگری مهارت حل مسئله.
بچههای ما به جای اینکه از موقعیت اضطراب زا فرار کنند،یاد میگیرند که در آن شرایط بمانند و کم کم خودشان را آرام کنند. هیجاناتشان را در سطح پایینتری بیاورند و قدم بعدی یاد میگیرند وقتی با این مسائل و موقعیت ها روبرو میشوند چگونه با آن برخورد و مدیریت کنند.
پس کودک در این مرحله به راه حل ها توجه میکند.
البته بچه ای که اضطراب بیشتری را تجربه میکند و متاسفانه ما کمک میکنیم و به او فرار کردن از این شرایط را به او یاد میدهیم، این بچه بیشتر احساس ناامنی میکند.هر روز احساس ناتوانی در او بیشتر و در ادامه اضطراب او بیشتر و بیشتر خواهد شد.
حالا ببینیم کودک مضطرب ما، اگر تا نوجوانی این مهارت را به دست نیاورد در جوانی چه خواهد شد؟
فرزندان تقریبا تا حدود سی سالگی در خانه ما هستند، مستقل نشدند، شغل مناسبی ندارند. اصلا شاید شغلی ندارد و هنوز وارد رابطه جدی نشدهاند. شاید دانشگاه خوبی رفته باشد و تحصیلات خوبی هم داشته باشد، ولی بسیار به ما وابسته است.
بخاطر اضطراب، باید از دوستانش با التماس بخواهیم که با او قرار ملاقات بگذارند و با او بیرون بروند.ما باید برایش وقت دندان پزشکی را فیکس کنیم و هنوز ما باید برایش آشپزی کنیم.پس بیایید ببینیم چه کار باید انجام بدهیم تا به آن نقطه نرسیم و آن صحنه ها را نبینیم.
من در جواب والدینی که از من میپرسند، هدف اصلی ما از تربیت چیست، همیشه میگویم؛ یکی از مهم ترین اهداف، مستقل شدن فرزندمان است.
اگر ما طوری بچه هایمان را تربیت می کنیم که آنها احساسشان این باشد که وظیفهی اصلی ما و شاید تنها وظیفهی ما، پشتیبانی کردن از آنهاست، شاید معنای تربیت و یا معنای عشق را اشتباه به بچه هایمان انتقال دادهایم.
شاید بهتر باشد که ما یک تغییری در روش تربیتیمان داشته باشیم. ترس و نگرانی خودمان را بشناسیم و به فکر اصلاح رفتار خودمان باشیم.
علائم اضطراب در کودکان و نوجوانان
علائمی که باید در کودک خود، به آنها توجه کنید عبارتند از:
به سختی می تواند تمرکز کند
نخوابیدن یا بیدار شدن در شب با رویاهای بد
خوردن بیشتر یا کمتر از حد معمول
به سرعت عصبانی یا خشمگین میشوند و در هنگام طغیان از کنترل خارج میشوند
دائما نگران یا داشتن افکار منفی
احساس تنش و بی قراری
استفاده مکرر از توالت
همیشه گریه میکند
چسبندگی به والدین به خصوص در کودکان خردسال
شکایت از شکم درد و احساس ناخوشی
اضطراب جدایی در کودکان کوچکتر رایج است، در حالی که کودکان بزرگتر و نوجوانان بیشتر نگران مدرسه یا اضطراب اجتماعی هستند.
چه چیزی باعث اختلالات اضطراب زا در کودکان و نوجوانان می شود؟
داشتن یک عضو نزدیک مضطرب در خانواده، ممکن است احتمال ابتلای فرزندتان را نیز افزایش دهد.کودکان میتوانند رفتارهای اضطراب زا را از حضور در اطراف افراد مضطرب دریافت کنند.
برخی از کودکان پس از رویدادهای استرس زا دچار اضطراب میشوند، برخی از این رویدادها عبارتند از:
جابجایی خانه یا مدرسه
دعوا یا مشاجرهی والدین
مرگ یکی از اقوام یا دوستان نزدیک
بیمار شدن شدید یا مجروح شدن در تصادف
مسائل مربوط به مدرسه مانند امتحانات یا قلدری
مورد سوء استفاده یا نادیده گرفته شدن
و …
کودکان مبتلا به اختلال کم توجهی بیش فعالی (ADHD) و اختلالات طیف اوتیسم بیشتر در معرض مشکلات اضطراب هستند.
حالا درمان این اضطراب چیست؟
درمان اضطراب یک راه بسیار ساده دارد و آن اینکه وقتی بچه ما یا نوجوان ما در موقعیت اضطراب آوری قرار میگیرد، کمی تمرکز کنیم قبل از اینکه سریع راهکار دهیم.
کمی تمرکز و توجه کنیم و سه سوال از خودمان بپرسیم:
1- موقعیت چیست؟
دقیقا موقعیت را ببینیم (آنالیز دقیق). چون وقتی که فرزندمان دچار اضطراب میشود، ما هم احتمالا اضطراب میگیریم و این حالت نمیگذراد که ما واقع نگر باشیم.
احتمال دارد فاجعه انگاری بکنیم و فکر کنیم که اتفاق خیلی بزرگ و شدیدی رخ داده است.پس با تمرکز باید ببینیم دقیقا چه اتفاقی رخ داده است.
سوال دومی که باید از خودمان بپرسیم، این است که آیا این شرایط برای بچه من تهدید حساب میشود؟
و سوال سوم این است که از خودمان بپرسیم که فرزند من قرار است که از این موقعیت چه تجربه ای کسب کند؟ چه مهارتی به دست بیاورد؟
خب پس با توجه به مطالبی که تا اینجا گفتیم، این سه سوال قرار است به ما کمک کند که از این به بعد، ما متوجه باشیم که قرار است بچه هایمان، کودک و نوجوانمان مکرراً در معرض خطر های کوچک روزانه باشند.
پس آرام باشیم.
واقع گرا باشیم .
صمیمی باشیم.
گوش شنوا داشته باشیم تا فرزندمان احساس کند که ما درکش کردیم.
پس وقتی او دارد از این موقعیت ناراحت کننده یا دلهره آور برایمان صحبت میکند، به او خوب گوش بدهیم و این احساس را به او بدهیم که تو درک شدی. زیرا که حس او را تایید میکنیم. رفتارش را نه!
من بعنوان پدر یا مادر باید احساسش را متوجه شوم. بله تو حق داری که وقتی دوست پیدا نمیکنی ناراحت باشی. تو حق داری به عنوان یک نوجوان وقتی محل زندگی ما عوض شده یا مدرسه تو عوض شده و هنوز دوستی پیدا نکردی و در گروه های دوستی نیستی،ناراحت باشی.
و بعد دو کار میتوانیم بکنیم،در مرحله اول یا با سوال ها و پرسشگری بچه را ببریم به سمت اینکه مهارت برخورد با احساساتش را کسب کند.
به طور مثال به او بگوییم؛ خب مامان اگر معلمت رو دوست نداری، الانم مجبوری این ترم تحصیلی رو باهاش باشی، به نظرت چیکار میتونیم بکنیم؟
با این سوال یعنی من به تو حق میدهم که از این معلم با مثلا این شخصیت یا خصوصیت اخلاقی راضی نباشی و حالت خوب نباشد. ولی چه کار میشود کرد؟ به این روش میگوییم :روش حل مسئله .
پس احساسش را درک میکنیم و بعد کمکش میکنیم مشکل را حل کند.
کار دوم این است که با او گفت و گو کنیم.صحبت کردن با فرزند اضطراباش را کمی پایین میآورد و شاید در آن صحبت کردن، به راه حل هم برسیم.
پس قرار شد یک سری سوالهایی از او بپرسیم یا یک گفت و گویی با او داشته باشیم که هدفمند باشد و او را به سمتی ببریم که بتواند، یک نتیجه ای بگیرد.
قرار نیست که کمک کنیم از آن موقعیت فرار کند و ما به او سریعاً یک راهکار بدهیم و مسیر را هموار کنیم.
قرارمان این شد که آرام آرام بچه های ما میزانی از خطر را تجربه کنند، این یکی از تکنیک های روانشناسی هست.البته شاید تا امروز خودتان بارها این کار را انجام دادید و حتی پدر مادرهای ما هم بعضی اوقات این روش را انجام دادهاند.
یعنی در رویکرد شناختی رفتاری ما تکنیکی داریم به اسم مواجهه سازی. یعنی در آن موقعیت قرار بگیر، حلش کن.
در روش مواجهه سازی یعنی من تو را میفهمم، تو را درک میکنم، دلم برایت میسوزد، برایت غصه میخورم، ولی کنارت میایستم تا خودت مشکلت را حل کنی.
من یک راهنما هستم، کنارت هستم ، حمایتت میکنم ولی به تو راهکار نمیدهم. سریع تلفن را برنمیدارم تا مشکل تو را حل کنم. ولی احساس پشتیبانی شدن را به تو میدهم تا خودت توانمندی را در خود ایجاد کنی و سطح اضطراب خود را پایین بیاوری.
و یک جمله خیلی مهم برای آخرین سخن که میتوانید یک جا یادداشت کنید و آن این است که آرامش، شادی یا اعتماد، فقط احساس های ما نیستند! این احساسات و سایر احساسات را هم فرزندانمان باید تجربه کنند تا روان سالم تری داشته باشند و مهارتهای متفاوت را بیاموزند و قوی تر باشند.
نوع درمان ارائه شده برای اختلالات اضطرابی در کودکان و نوجوانان به سن فرزند شما و علت اضطراب او بستگی دارد.
مشاوره روانشناسی می تواند به کودک شما کمک کند تا کودک بفهمد چه چیزی او را مضطرب میکند و به او اجازه میدهد تا با این موقعیت کنار بیاید.
درمان شناختی رفتاری (CBT) یک روش گفتار درمانی است که میتواند به کودک شما کمک کند تا با تغییر طرز تفکر و رفتار، اضطراب خود را مدیریت کند. این می تواند به صورت حضوری یا به صورت مشاوره آنلاین و یا تلفنی باشد.
اگر اضطراب کودک شما شدید باشد یا با گفتار درمانی بهبود نیابد، ممکن است داروهای اضطراب به او پیشنهاد شود. آنها معمولاً فقط توسط پزشکانی که در زمینه سلامت روان کودکان و جوانان تخصص دارند تجویز می شوند.